به گزارش مشرق، آقای احمد شیرزاد یکی از عناصر افراطی اصلاح طلب که مواضع افراطی او در مورد صنعت هسته ای کشور در مجلس ششم حتی مورد اعتراض افراد اصلاح طلب قرار گرفت در یادداشتی با عنوان « ایران و جامعه جهانی علیه افراطیگری» (روزنامه آرمان، 12/6/94، ص2) به بررسی عوامل افراطی گری در کشورهای منطقه غرب آسیا پرداخته است و آنگاه توضیح داده است چون درایران اسلام رحمانی حاکم است ترور و جنایت در ایران وجود ندارد.
او نوشته است: «افراطگری در منطقه خاورمیانه پدیده غریبی نیست. در رسانههای جهان معمولاً اخبار خاورمیانه با بمبگذاری، ترور و انواع خشونت و افراطیگری همراه است... افراطگری و تندروی درجهان سوم مسبوق به سابقه است که قبلاً درآمریکای لاتین شاهد آن بودیم و در حال حاضر نیز در شمال آفریقا اقداماتی که «بوکوحرام» انجام میدهد نمونهای از خشونت و تروریسم است».
شیرزاد به لشگرکشی و حمله آمریکا به افغانستان و عراق اشاره میکند که با «با هدف مقابله با تروریسم صورت گرفت» منتهی پس از چندین سال خشونت و ترور همچنان دراین کشورها ادامه دارد. او آنگاه به ریشه فرهنگی تروریسم دراین کشورها اشاره میکند و مینویسد: «یک عامل فرهنگی و مهم آن قرائتهای افراطی از اسلام است که مشابه آن در ادیان دیگر نیز قابل مشاهده است. برای مثال صهیونیسم به عنوان قرائت افراطی از آیین یهود شناخته میشود و معمولاً این چهرههای افراطی همراه با قرائت کاملاً خودخواهانه ازحقیقت دین همراهاند. این گرایش در رهبران گروههای افراطی وجود دارد و طبیعتاً به مریدان آنها نیز سرایت میکند».
او برای مقابله با این کار پیشنهاد میکند: «اولین کاری که جامعه بینالملل باید انجام دهد اینکه هیچ بخش و قسمتی از کشور خالی از نفوذ و اقتدار حکومت مرکزی نباشد»
وی آنگاه در صدد پاسخ به این پرسش برمیآید که «چرا این گروهکهای تروریستی در ایران موفق نشدند؟» وی عامل اول این امر را حاکمیت یکپارچه و اقتدار نیروهای نظامی-امنیتی در ایران میداند. وی در بیان عامل دوم مینویسد: «جامعه ایران یک جامعه اخلاقی و معتدل است که با قرائتهای تند و افراطی فاصله زیادی دارد. ایرانیها توانستهاند مذهب را بهگونهای درجریان زندگی خود جاری کنند که ازعناصر تحمل و مدارا خالی نباشد و این ویژگی در برخی کشورهای منطقه کمتر دیده میشود. اسلامی که در ایران وجود دارد رحمانی است و حتی غربیها نیز به آن اذعان دارند».
ایشان در آخر نتیجه میگیرد: «بنابراین آنچه دیده میشود اینکه جامعه جهانی میتواند دست در دست جامعه و دولت ایران در محو تروریسم و افراطیگری بخصوص در منطقه استراتژیک خاورمیانه نقش موثری ایفا کند».
برای تکمیل سخنان آقای شیرزاد باید خاطر نشان کرد عامل عمده و بلکه ریشه اصلی اتفاقات ناگوار در غرب آسیا نه عامل فرهنگی دینی، که دخالت نیروهای غربی و به خصوص آمریکایی در منطقه است. لذا نباید دچار مغالطه «اخذ ما بالعرض مکان ما بالذات»و بزرگنمایی عوامل دست چندم یک پدیده پرداخت و آنگاه به تحلیل و نتایج نادرست رسید!
اگر امروز به گفته آقای شیرزاد در امریکای لاتین ترور و خشونت کمتر دیده میشود برای این است که سلطه آمریکا به این کشورها کم شده است.
کشورهای اسلامی سالها با عقاید و مذاهب مختلف در کنار هم با صلح و مسالمت، زیست کردهاند اما از زمانی که غربیها به این منطقه نفوذ کردند و به ایجاد گروههای تکفیری مثل وهابیت پرداختند و آنها را همه جوره حمایت نمودند اوضاع غرب آسیا به هم ریخته شده است. حمله آمریکا به افغانستان و عراق هیچگاه به دلیل مبارزه و مقابله با تروریست نبوده است چه آنکه صدام حسین و طالبان هر دو ساخته و از سرسپردگان آمریکا بودند و این جنگهای تحمیلی به امت اسلام به دلیل خوی استکباری و غارتگری غربیان و به خصوص آمریکا بود که برای چپاول یک ملت و کشور رخ داد. چنانچه امروز آنچه در سوریه میگذرد هیچگاه جنگ فرقهای و مذهبی نیست و اگر امریکا و کشورهای غربی دخالتهای خود را از سوریه بردارند اوضاع این کشور این گونه بحرانی و متشنج نمیشد.
تاریخ نشان داده است امریکا هرجا قدم میگذارد نا امنی و خشونت به وجود میآورد. گرچه خشونتهای حاصل از مسائل ایدئولوژیک و اعتقادی را نمیتوان در کشورهای اسلامی نادیده گرفت اما این عامل را نمیتوان عامل اصلی خونریزیها و جنگ در منطقه دانست. چه آنکه همان گروه افراطی یهودی که بدترین جنایتها را در فلسطین و لبنان انجام میدهد و از کشتن و سوزاندن کودکان نیز ابا ندارد و در برابر چشم جهانیان دست به قتل و غارت میزند مورد حمایت صد در صد آمریکا و کشورهای اروپایی است. نسخه های اسلامی تروریستها مانند داعش و بوکوحرام نیز آغوش امریکا بیرون خزیدهاند!
حال باید مشخص شود منظور جناب شیرزاد از جامعه جهانی چیست؟. ایران با کدام «جامعه جهانی» قرار است در مبارزه با افراطیگری همراه شود؟ اگر منظور امریکا و برخی کشورهای اروپایی هستند که باید گفت اینها خودشان منشأ ترور و مولد تروریست و فرهنگ تروریسم و هستند و بهترین راه برای مقابله با افراطیگری مقابله با سیاستها و فرهنگهای امریکایی و غربی است چه در طول تاریخ جنگهای جهانی به راه انداختهاند و همواره حامی تروریسم و ظالمان بودهاند.
با این اوصاف پاسخ آن سؤال آقای شیرزاد هم به خوبی روشن میشود اگر امروزد ر ایران اسلامی با وجود فرهنگها و مذاهب و اقوام مختلف، خشونت و ترور وجود ندارد به این خاطر است که دست امریکا از کشور ما کوتاه است چه آنکه در مواردی مثل اوایل انقلاب، جنگ تحمیلی و فتنه 88 که به دلایلی امریکا یا انگلیس توانست مقداری در ایران نفوذ کند، اغتشاش و خشونت نیز در ایران هم رخ داد که نمونه آخر آن را میتوان ترور دانشمندان هستهای کشور دانست که با حمایت آمریکا و کشورهای همراه شیطان بزرگ صورت گرفت. به نظر آنچه سبب خشونت و ترور در دنیا شده قرائت آمریکایی از دین و فرهنگ است که تروریست پرور است و اما در ایران «اسلام ناب محمدی» و نه اسلام رحمانی که نه سلطه گر است و نه سلطه پذیر حاکم است که نه اهل ترور است و نه اجازه تاخت و تاز به معاندان صلح را میدهد.
به نظر می رسد خوش بینی افراطی برخی عناصر در داخل به شیطان بزرگ می تواند منشا خطری باشد که کشورهای منطقه را نیز دچار آسیب کرده است و آن قرائت آمریکایی از دین است که در نقطهای به اسم تکفیر و در نقطهای دیگر به نام اسلام رحمانی سر بلند میکند و ترور و خشونت می آفریند!
منبع: بصیرت
او نوشته است: «افراطگری در منطقه خاورمیانه پدیده غریبی نیست. در رسانههای جهان معمولاً اخبار خاورمیانه با بمبگذاری، ترور و انواع خشونت و افراطیگری همراه است... افراطگری و تندروی درجهان سوم مسبوق به سابقه است که قبلاً درآمریکای لاتین شاهد آن بودیم و در حال حاضر نیز در شمال آفریقا اقداماتی که «بوکوحرام» انجام میدهد نمونهای از خشونت و تروریسم است».
شیرزاد به لشگرکشی و حمله آمریکا به افغانستان و عراق اشاره میکند که با «با هدف مقابله با تروریسم صورت گرفت» منتهی پس از چندین سال خشونت و ترور همچنان دراین کشورها ادامه دارد. او آنگاه به ریشه فرهنگی تروریسم دراین کشورها اشاره میکند و مینویسد: «یک عامل فرهنگی و مهم آن قرائتهای افراطی از اسلام است که مشابه آن در ادیان دیگر نیز قابل مشاهده است. برای مثال صهیونیسم به عنوان قرائت افراطی از آیین یهود شناخته میشود و معمولاً این چهرههای افراطی همراه با قرائت کاملاً خودخواهانه ازحقیقت دین همراهاند. این گرایش در رهبران گروههای افراطی وجود دارد و طبیعتاً به مریدان آنها نیز سرایت میکند».
او برای مقابله با این کار پیشنهاد میکند: «اولین کاری که جامعه بینالملل باید انجام دهد اینکه هیچ بخش و قسمتی از کشور خالی از نفوذ و اقتدار حکومت مرکزی نباشد»
وی آنگاه در صدد پاسخ به این پرسش برمیآید که «چرا این گروهکهای تروریستی در ایران موفق نشدند؟» وی عامل اول این امر را حاکمیت یکپارچه و اقتدار نیروهای نظامی-امنیتی در ایران میداند. وی در بیان عامل دوم مینویسد: «جامعه ایران یک جامعه اخلاقی و معتدل است که با قرائتهای تند و افراطی فاصله زیادی دارد. ایرانیها توانستهاند مذهب را بهگونهای درجریان زندگی خود جاری کنند که ازعناصر تحمل و مدارا خالی نباشد و این ویژگی در برخی کشورهای منطقه کمتر دیده میشود. اسلامی که در ایران وجود دارد رحمانی است و حتی غربیها نیز به آن اذعان دارند».
ایشان در آخر نتیجه میگیرد: «بنابراین آنچه دیده میشود اینکه جامعه جهانی میتواند دست در دست جامعه و دولت ایران در محو تروریسم و افراطیگری بخصوص در منطقه استراتژیک خاورمیانه نقش موثری ایفا کند».
برای تکمیل سخنان آقای شیرزاد باید خاطر نشان کرد عامل عمده و بلکه ریشه اصلی اتفاقات ناگوار در غرب آسیا نه عامل فرهنگی دینی، که دخالت نیروهای غربی و به خصوص آمریکایی در منطقه است. لذا نباید دچار مغالطه «اخذ ما بالعرض مکان ما بالذات»و بزرگنمایی عوامل دست چندم یک پدیده پرداخت و آنگاه به تحلیل و نتایج نادرست رسید!
اگر امروز به گفته آقای شیرزاد در امریکای لاتین ترور و خشونت کمتر دیده میشود برای این است که سلطه آمریکا به این کشورها کم شده است.
کشورهای اسلامی سالها با عقاید و مذاهب مختلف در کنار هم با صلح و مسالمت، زیست کردهاند اما از زمانی که غربیها به این منطقه نفوذ کردند و به ایجاد گروههای تکفیری مثل وهابیت پرداختند و آنها را همه جوره حمایت نمودند اوضاع غرب آسیا به هم ریخته شده است. حمله آمریکا به افغانستان و عراق هیچگاه به دلیل مبارزه و مقابله با تروریست نبوده است چه آنکه صدام حسین و طالبان هر دو ساخته و از سرسپردگان آمریکا بودند و این جنگهای تحمیلی به امت اسلام به دلیل خوی استکباری و غارتگری غربیان و به خصوص آمریکا بود که برای چپاول یک ملت و کشور رخ داد. چنانچه امروز آنچه در سوریه میگذرد هیچگاه جنگ فرقهای و مذهبی نیست و اگر امریکا و کشورهای غربی دخالتهای خود را از سوریه بردارند اوضاع این کشور این گونه بحرانی و متشنج نمیشد.
تاریخ نشان داده است امریکا هرجا قدم میگذارد نا امنی و خشونت به وجود میآورد. گرچه خشونتهای حاصل از مسائل ایدئولوژیک و اعتقادی را نمیتوان در کشورهای اسلامی نادیده گرفت اما این عامل را نمیتوان عامل اصلی خونریزیها و جنگ در منطقه دانست. چه آنکه همان گروه افراطی یهودی که بدترین جنایتها را در فلسطین و لبنان انجام میدهد و از کشتن و سوزاندن کودکان نیز ابا ندارد و در برابر چشم جهانیان دست به قتل و غارت میزند مورد حمایت صد در صد آمریکا و کشورهای اروپایی است. نسخه های اسلامی تروریستها مانند داعش و بوکوحرام نیز آغوش امریکا بیرون خزیدهاند!
حال باید مشخص شود منظور جناب شیرزاد از جامعه جهانی چیست؟. ایران با کدام «جامعه جهانی» قرار است در مبارزه با افراطیگری همراه شود؟ اگر منظور امریکا و برخی کشورهای اروپایی هستند که باید گفت اینها خودشان منشأ ترور و مولد تروریست و فرهنگ تروریسم و هستند و بهترین راه برای مقابله با افراطیگری مقابله با سیاستها و فرهنگهای امریکایی و غربی است چه در طول تاریخ جنگهای جهانی به راه انداختهاند و همواره حامی تروریسم و ظالمان بودهاند.
با این اوصاف پاسخ آن سؤال آقای شیرزاد هم به خوبی روشن میشود اگر امروزد ر ایران اسلامی با وجود فرهنگها و مذاهب و اقوام مختلف، خشونت و ترور وجود ندارد به این خاطر است که دست امریکا از کشور ما کوتاه است چه آنکه در مواردی مثل اوایل انقلاب، جنگ تحمیلی و فتنه 88 که به دلایلی امریکا یا انگلیس توانست مقداری در ایران نفوذ کند، اغتشاش و خشونت نیز در ایران هم رخ داد که نمونه آخر آن را میتوان ترور دانشمندان هستهای کشور دانست که با حمایت آمریکا و کشورهای همراه شیطان بزرگ صورت گرفت. به نظر آنچه سبب خشونت و ترور در دنیا شده قرائت آمریکایی از دین و فرهنگ است که تروریست پرور است و اما در ایران «اسلام ناب محمدی» و نه اسلام رحمانی که نه سلطه گر است و نه سلطه پذیر حاکم است که نه اهل ترور است و نه اجازه تاخت و تاز به معاندان صلح را میدهد.
به نظر می رسد خوش بینی افراطی برخی عناصر در داخل به شیطان بزرگ می تواند منشا خطری باشد که کشورهای منطقه را نیز دچار آسیب کرده است و آن قرائت آمریکایی از دین است که در نقطهای به اسم تکفیر و در نقطهای دیگر به نام اسلام رحمانی سر بلند میکند و ترور و خشونت می آفریند!
منبع: بصیرت